کد مطلب:212853 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:65

عقیده هشام بن حکم راجع به عصمت امام
هشام معتقد است كه امام باید معصوم باشد به این معنی كه باید دارای نیرویی باشد



[ صفحه 409]



كه در مرحله اعتقاد و فكر و بیان احكام و فتوی مصون از خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد. بعلاوه از نظر اخلاق و اعمال طوری باشد كه به اختیار خود مصون از انحراف باشد تا اعمال مردم را به خود جلب كند و مردم با اطمینان خاطر طاعتش را بپذیرند و بدین جهت باید دامن امام، در تمام مدت حیات چه قبل از امامت و چه در حال امامت، از لوث گناهان كبیره و صغیره پاك باشد.

روزی حسین اشقر از هشام بن حكم پرسید: معنای این گفته شما كه امام باید معصوم باشد، چیست؟

هشام پاسخ داد: این نكته از امام صادق (ع) پرسیدم فرمود: «المعصوم هو الممتنع بالله [1] من جمیع محارم الله، و قال الله تبارك و تعالی: و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم [2] «، معصوم آن كسی است كه از تمامی گناهان (به مدد الهی) باز ایستد، و خداوند تبارك و تعالی فرمود: آن كه پناه به حق برد و توسل به او جوید محققا هدایت یافته است. [3] .

هشام بن حكم برهان خود را بر عصمت امام این گونه اقامه می كند:

عبدالله بن یزید اباضی به هاشم بن حكم گفت: از كجا می گویی كه امام باید از تمام گناهان معصوم باشد؟ هشام بن حكم گفت: چنانچه معصوم نباشد ممكن است مرتكب گناه شود، در این صورت نیازند كسی است كه بر او حد اقامه كند، چنانكه دیگران نیازمندند (یعنی در این صورت پیشوای دیگری لازم است كه مراقب او باشد و حدود الهی را درباره او اجرا نماید) [4] بعلاوه اگر معصوم نباشد ممكن است كه از همسایه و دوست و خویشاوند و رفیق خود جانبداری كند و از اجرای حق درباره ایشان خودداری نموده و حق را كتمان كند. و این مدعی را قرآن تصدیق می كند، چه خداوند هنگامی كه به ابراهیم خلیل می گوید: «انی جاعلك للناس اماما» - من تو را پیشوای مردم قرار خواهم داد - تقاضا می كند كه فرزندانش نیز مشمول این عنایت شوند، می فرماید: «لا ینال عهدی الظالمین» [5] - عهد



[ صفحه 410]



من (مامت) به ستمكاران نمی رسد - [6] .

استاد عبدالله نعمه گوید: از این پاسخ پروردگار استفاده می شود كه ستمكار بطور اطلاق، چه ستمكار به خود باشد چه ستمكار به غیر، لایق منصب امامت نیست. به عبارت دیگر كسی كه عنوان ظالم بر او بطور حقیقت صدق كند، چه در زمان سابق بر امامت چه در زمان امامت، شایسته مقام زمامداری و رهبری روحانی جامعه اسلامی نباشد. چه در صورتی كه قبل از امامت این عنوان بر او صادق باشد اطمینان مردم از او سلب می شود، و او را به عنوان رهبر روحانی نمی پذیرند. چنان كه مرتكب جنایت، در محكمه قضاوت افكار عمومی، به محرومیت از حقوق اجتماعی برای مدت معینی و در بعضی از جنایات برای همیشه محكوم می باشد و افكار عمومی مرتكب جنایت را به عنوان زمامداری ظاهری هم نمی پذیرند. [7] .

ابن ابی عمیر گوید: در تمام مدت مصاحبت و رفاقتم با هشام بن حكم نیكوتر از سخنی از وی درباره عصمت شنیدم، سخنی نشنیدم؛ چه روزی از وی سؤال كردم كه آیا امام معصوم است یا نه؟ گفت: آری.

گفتم: صفت و نشان عصمت چیست و عصمت به چه وسیله شناخته می شود؟

گفت: تمام گناهان فقط از چهار خصلت حرص و حسد و غضب و شهوت سرچشمه می گیرد. نشان معصوم این است كه از این چهار صفت منزه و پاك است. امام از رذیله حرص پاك است و ممكن نیست حریص باشد؛ چه دنیا همه زیر نگین اوست و هم اوست كه خزان و نگهبان اموال مسلمانان است؛ پس چگونه ممكن است كه دستخوش حرص باشد.

امام از رذیله حسد منزه است؛ چه انسان نسبت به مافوق خود حسد می برد و كسی در كمالات بالاتر از امام نیست و همه مردم پست تر از وی می باشند؛ پس چگونه به مادون خود حسد می برد.

و غضب نمی تواند امام را به معصیت وادار كند؛ چه غضب امام برای خداست؛ زیرا كه خدا بر او اقامه حدود را واجب فرموده و باید كه ملامت مردم و رأفت او را از اقامه حدود الهی باز ندارد.

اما شهوت؛ غیر ممكن است كه انگیزه امام نسبت به انتخاب لذائذ دنیا و تقدیم بر لذائذ آخرت شهوت باشد؛ زیرا كه خداوند چشم او را باز كرده و معرفتش را كامل نموده و به آخرت با چشمی نگاه می كند كه ما به دنیا می نگریم، بدین جهت آخرت محبوب اوست



[ صفحه 411]



چنانكه دنیا محبوب ماست؛ آیا هیچ دیده ای كه كسی از دیدار جمال زیبایی برای نگریستن به صورت زشتی چشم برگیرد، یا هیچ دیده ای كه برای خوردن غذای تلخی از خوردن غذای لذیذ و پاكیزه ای خودداری كند، یا هیچ دیده ای كه كسی برای پوشیدن جامه خشن و زبری جامه نرم و لطیفی را از تن بركند، یا برای نعمت زودگذر و زائلی دست از نعمت باقی و جاوید بردارد؟ [8] .

این منطق هشام در عصمت امام گویای عقیده وی نسبت به لزوم عصمت پیامبر نیز هست؛ و لیكن عبدالقاهر بغدادی در كتاب «الفرق بین الفرق»، در بیان گفتار هشام بن حكم، نسبت دیگری به او می دهد [9] و می نویسد: هاشم با اینكه امامان را پاك از گناه می دانست، گناهكار بودن پیغمبران را روا می داشت. فرقی كه وی در میان پیامبر و امام گذاشته این است كه هر گاه از پیامبر گناهی سر زند برای اینكه به لغزش خویش آگاه گردد به وی وحی می رسد، ولی درباره امام چنین چیزی رخ نمی دهد، پس واجب است كه امام پاك از گناه باشد. [10] .

مرحوم آقای صفائی در پاسخ گوید: از مثل هشامی چنین استدلال بسیار بعید به نظر می رسد؛ چه این استدلال با استدلالی كه برای عصمت امام كرده كاملا متناقض می باشد. زیرا كه اگر خطا و عصیان از امام موجب سلب اعتماد و اطمینان از وی شود، چگونه موجب سلب اعتماد و اطمینان از پیغمبر نگردد. لذا، به نظر من، این نسبت به هشام بن حكم بی اساس است، یا لااقل باید آن را با احتیاط و تردید تلقی كرد. و ممكن است كه به منظور هشام از این بیان پی نبرده باشند. و مقصودش این باشد كه در صورتی كه پیغمبر مؤید به وحی و اعلام خطای وی به وسیله وحی ممكن می باشد مع ذلك عصمتش بر حسب برهان لازم است، عصمت امام كه از وسیله وحی، محروم است به طریق اولی لازم است. [11] .



[ صفحه 412]




[1] علامه مجلسي، در بحارالانوار، ج 25، ص 195، «الممتنع بالله» را اين گونه بيان كرده: «الممتنع بالله اي بتوفيق الله».

[2] سوره آل عمران، آيه 101.

[3] معاني الاخبار، باب معني عصمت امام، ص 132.

[4] اين برهان بر عصمت، بر گرفته از فرمايش مولا، اميرالمؤمنين (ع) مي باشد. (رجوع شود به بحارالانوار، ج 68، باب دعائم الايمان و الاسلام، ص 390.).

[5] سوره بقره، آيه 124.

[6] علل الشرايع، ج 1، باب 155، ص 204) چاپ بيروت) - بحارالانوار، ج 25، ص 144.

[7] هشام بن الحكم، عبدالله نعمه، ص 201 - هشام بن الحكم، مرحوم صفائي، ص 42.

[8] معاني الاخبار، باب معني عصمت امام، ص 133 - علل الشرايع، ج 1، باب 155، ص 204 - امالي صدوق، مجلس 92، ح 5، ص 505)چاپ بيروت) - خصال، باب الاربعه، ص 101 - بحارالانوار، ج 25، ص 192.

[9] شهرستاني، در الملل و النحل، ج 1، ص 310. اين نسبت را نه به هشام بن حكم كه به هشام بن سالم داده است.

به هر حال از آن جا كه هر دو تن از مدافعان حريم تشيع بوده اند، هر دو مورد طعن و اتهامات بي اساس واقع شده اند.

[10] الفرق بين الفرق، باب سوم، فصل اول، در بيان گفتار هشام بن حكم.

[11] هشام بن الحكم، مرحوم صفائي، ص 43.